خواب سفید مامان

متن مرتبط با «پایان داستان قصه های جزیره» در سایت خواب سفید مامان نوشته شده است

پایان داستان

  • جهن گفت:_ کسانت اینجا هستند؛ پسرت را می خواهی ببینی؟ _ نه. _ زنت را چه؟ _ نه. _ مادرت؟ _ نه. _ چرا؟ قلب در سینه نداری؟ گل محمد لبخند زد. _ از چه می خندی؟ گل محمد پلکها فرو بست و گفت: _ از پا افتادن مرد... دیدنی نیست. کلیدر جلد 10، محمود دولت آبادی,پایان داستان سریال شهرزاد,پایان داستان سمفونی مردگان,پایان داستان سریال تا ثریا,پایان داستان نبرد گلها,پایان داستان گوزل,پایان داستان پریا,پایان داستان قصه های جزیره,پایان داستان فیلم فروشنده,پایان داستان زبان عشق,پایان داستان بابا لنگ دراز ...ادامه مطلب

  • دلپذیرترین قصه عمر یک زن

  • ...بیش از دویست و هفتاد شبانه روز با دیگری در درون خود زیستن؛ نزدیکترین دیگری به خود، از خود، اما به هر جهت دیگری. صِرف گذر از چنین تجربه عاشقانه و دردناکی ست که می تواند نخستین محور اندیشه زن، همیشه و همواره همانا زنانگی او باشد. پس ثقل سرگذشتهای مکرر روند باروری تا انجام دردبار آن، چرا نباید دلپذیرترین و در عین حال حق به جانب ترین قصه های عمر یک زن باشد؟... از کتاب سلوک محمود دولت آبادی پ.ن: باید اذعان کنم که از این کتاب البته تا جایی خوانده ام همین چند خط را خوب فهمیده ام و بس., ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها