پایان داستان

ساخت وبلاگ
جهن گفت:
_ کسانت اینجا هستند؛ پسرت را می خواهی ببینی؟

_ نه.

_ زنت را چه؟

_ نه.

_ مادرت؟

_ نه.

_ چرا؟ قلب در سینه نداری؟

گل محمد لبخند زد.

_ از چه می خندی؟

گل محمد پلکها فرو بست و گفت:

_ از پا افتادن مرد... دیدنی نیست.

کلیدر جلد 10، محمود دولت آبادی

خواب سفید مامان...
ما را در سایت خواب سفید مامان دنبال می کنید

برچسب : پایان داستان سریال شهرزاد,پایان داستان سمفونی مردگان,پایان داستان سریال تا ثریا,پایان داستان نبرد گلها,پایان داستان گوزل,پایان داستان پریا,پایان داستان قصه های جزیره,پایان داستان فیلم فروشنده,پایان داستان زبان عشق,پایان داستان بابا لنگ دراز, نویسنده : manozendegimo بازدید : 40 تاريخ : شنبه 8 آبان 1395 ساعت: 7:49