مهر آمد مثل قبل، اینبار غصهناکتر از تمام این سالها بودم طوری که حتی همسرم را رنجاندم...
دخترکم نمیدانم ترس و دلهره از چه دارد؟! روز اول مهر را به خوبی آغاز کرر اما شب هنگام، از اضطرابی که من دلیلش را نمیدانم تا ساعت۲ نیمه شب ناآرام بود، گاه حالت تهوع داشت و گاه مشکل معده براش پیش میامد...
امشب نیز همان حالت داشت تکرار میشد و تقریبا مطمئن بودم اگر راه حلی برایش پیدا نکنم اتفاقات دیشب تکرار خواهد شد که ناگهان جرقهای به ذهنم خورد: اینکه آرامشش برایمان مهمترین چیز است حتی مهمتر از درس و
مدرسه... اطمینانش دادم که فردا هم به مدرسهاش نخواهم فرستاد، در واقع تصمیم رفتن یا نرفتن را گذاشتیم برای صبح و بعد از بیدار شدن... حالا با خیال آسوده به خواب رفته است. خواب سفید مامان...
ما را در سایت خواب سفید مامان دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : manozendegimo بازدید : 29 تاريخ : شنبه 22 دی 1397 ساعت: 10:18