خواب سفید مامان

متن مرتبط با «پایان داستان سریال تا ثریا» در سایت خواب سفید مامان نوشته شده است

پایان داستان

  • جهن گفت:_ کسانت اینجا هستند؛ پسرت را می خواهی ببینی؟ _ نه. _ زنت را چه؟ _ نه. _ مادرت؟ _ نه. _ چرا؟ قلب در سینه نداری؟ گل محمد لبخند زد. _ از چه می خندی؟ گل محمد پلکها فرو بست و گفت: _ از پا افتادن مرد... دیدنی نیست. کلیدر جلد 10، محمود دولت آبادی,پایان داستان سریال شهرزاد,پایان داستان سمفونی مردگان,پایان داستان سریال تا ثریا,پایان داستان نبرد گلها,پایان داستان گوزل,پایان داستان پریا,پایان داستان قصه های جزیره,پایان داستان فیلم فروشنده,پایان داستان زبان عشق,پایان داستان بابا لنگ دراز ...ادامه مطلب

  • ستار

  • ...گفت: بگو ببینم تو پینه دوزی یا عیار؟ لبخندی آمیخته به شرم، چهره ستار را روشن کرد و تند از در بیرون رفت. بیش از این نمی خواست به خود مهلت رضایت از خویش، بدهد. این را آموخته بود که از خودرضایی، گاهی گامها را سست و چشمها را کم بین می کند. این را می دانست که میدان به چنین میلی دادن، چاهی است پیش پا که دمادم عمق بیشتری می یابد؛ چاهِ رضایت از خویش! در هر قدمت دهان می گشاید و تو سرانجام از او کم می آوری. که یک بار اگر؛ خوشایند، در آن بلغزی؛ فرو شدن و بیشتر غرق شدن در آن برایت عادتی دلپسند می شود. عادتی که تو را می خورد و تو با شوقی سکرآور به سویش می روی. و دم به دم تند,ستاره شهابی,ستار,ستاره,ستاره پسیانی,ستار اكاديمي,ستار بهشتی,ستار تايمز,ستاره اسکندری,ستاره افغان,ستاردول ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها