مهر

ساخت وبلاگ
وقایع مدرسه را جایی دیگر نوشته‌ام که یادم بماند و میگذرم از دوباره نوشتنش...

***

هر شب حدود ساعت ۲۳ شبهای تنهایی من شروع میشود، خودم میمانم و مغزی که گویی از صبح یخ‌زده و منفعل بوده و حالا آخر شبی مثل گرسنه‌ای که به غذا هجوم میبرد؛ میرود سراغ اندیشیدن و خواندن و نوشتن و برنامه‌ریزی کردن و سروسامان دادن به امورات...

اما حالا و با رسیدن ماه مهر و در نتیجه اجبار به سحرخیزی ناچارم چارهء دگر بیندیشم که دیگر سزا نیست تا نیمه‌شب بیدار ماندن و هیچ گزینه‌ای به خوبی انجام کارها به هنگام صبح به ذهنم خطور نمیکند. سحرخیزی و سحرخیزی -برای کسی که بزرگترین لذت زندگی‌اش خواب است- چه دشوار مینماید.

حرفهای بسیار داشتم اما انگار حالا خواب خوشتر می‌آید.


برچسب‌ها: دخترم و مدرسه

+ نوشته شده در  جمعه ۳۱ شهریور ۱۳۹۶ساعت 23:44&nbsp توسط منِ مادر  | 

خواب سفید مامان...
ما را در سایت خواب سفید مامان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : manozendegimo بازدید : 32 تاريخ : سه شنبه 28 آذر 1396 ساعت: 23:45